×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

زندگی

× گاهی وقتا زندگی تمام هواسشوجمع میکنه تاببینه تو چی دوست داری تادرست همونوازت بگیره. کاش هیچوقت نفهمه من چقدر دوست دارم. .dastan.
×

آدرس وبلاگ من

secretking.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/secret king

داستان عشق پسری فقیر به دختر اربابیش

هزار بار ازت متنفرم دختر ارباب!



روزهایی که من مجبورم ماشیناتونو بشورم و تو با این که در این مکان کاری نداری اما میای

اونجا بیشتر ازت متنفر می شم!

وقتی دخترای فامیلیتون میان تو باغ و اون همه جارو ول می کنین و مخصوصا میان دم اتاق که منو

به دخترای دیگه نشون بدی بیشتر ازت متنفر می شم٬!

هر وقت من و بابام و با هم می بینی و زود دروغکی به بابام می گی که مادرت گفته ماشینارو

بیشوره بیشتر ازت متنفر می شم!

وقتی خیلی کارهای زشت دیگه می کنی که منو تحقیر کنی بازم بیشتر ازت متنفر می شم!

خیلی دلم می خاد بدونم چرا هر دفعه که به من نزدیک می شی کاری می کنی که بیشتر ازت

متنفر بشم؟! چه لذتی می بری ؟! تنفر چه لذتی داره؟!

نمی دونم یه پسر فقیر چی میتونه به یه دختره ارباب بگه!

من یه پسر فقیر ! همیشه یه پسر فقیر بودم ! اما هیچوقت نخواستم که یه پسر فقیر باشم!

تو خودتی! اگرم دختر ارباب باشی بازم عالیه٬! چه خودت باشی چه دختر ارباب ! هر دو عالی ان

اما من خودم نیستم! پسری پدری فقیرم! ولی تو باید بیدونی که من خودمم!

مگه تو می دونیستی متولد می شی و می شی دختر ارباب؟!

این شانس تو بوده! منم یه روز متولد شدم و شدم پسر یه مرد فقیر ! اینم شانس من بوده!

این قالب هیچ کدوم قالب ما نیست! اگر دختر اربابی رو از تو بگیرن و فقیر بودن و از من آون

موقع معلوم می شه که هر کدوم چی هستیم ! اون موقع تو خودتی منم خودم !

اون موقع هست که روم می شه بهت بگم دوستت دارم........
پنجشنبه 16 دی 1389 - 9:25:46 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم