×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

زندگی

× گاهی وقتا زندگی تمام هواسشوجمع میکنه تاببینه تو چی دوست داری تادرست همونوازت بگیره. کاش هیچوقت نفهمه من چقدر دوست دارم. .dastan.
×

آدرس وبلاگ من

secretking.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/secret king

رنگ عشق.....

دختري بود نابينا که از خودش تنفر داشت که از تمام دنيا تنفر داشت و فقط يکنفر را دوست داشت دلداده اش را و با او چنين گفته بود � اگر روزي قادر به ديدن باشم حتي اگر فقط براي يک لحظه بتوانم دنيا را ببينم عروس **** گاه تو خواهم شد � *** و چنين شد که آمد آن روزي که يک نفر پيدا شد که حاضر شود چشمهاي خودش را به دختر نابينا بدهد و دختر آسمان را ديد و زمين را رودخانه ها و درختها را آدميان و پرنده ها را و نفرت از روانش رخت بر بست *** دلداده به ديدنش آمد و ياد آورد وعده ديرينش شد : � بيا و با من عروسي کن ببين که سالهاي سال منتظرت مانده ام � *** دختر برخود بلرزيد و به زمزمه با خود گفت : � اين چه بخت شومي است که مرا رها نمي کند ؟ � دلداده اش هم نابينا بود و دختر قاطعانه جواب داد: قادر به همسري با او نيست *** دلداده رو به ديگر سو کرد که دختر اشکهايش را نبيند و در حالي که از او دور مي شد گفت � پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشي �
جمعه 17 دی 1389 - 1:05:22 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم